کد مطلب:252968 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:306

در بیان ولادت با سعادت حضرت حجة
بدان كه اختلاف كرده در ولادت آن حضرت، در «كافی» و «ارشاد» و «مسار الشیعه» و «توضیح المقاصد» و «تقویم المحسنین» و «أعلام الوری» و «اثبات الوصیة» و «روضة الواعظین» و «اقبال الأعمال» و «مصباح» كفعمی كلهم متفقا پانزدهم شعبان را گفته اند.

و علامه ی مجلسی در «جلآء العیون» گوید: اشهر در ولادت آن جناب آن است كه در سال دویست و پنجاه و پنجم هجرت واقع شد، و بعضی پنجاه و شش، و برخی پنجاه و هشت نیز گفته اند، و مشهور آن است كه شب ولادت شب جمعه پانزدهم ماه شعبان بود، و بعضی هشتم نیز گفته اند.

و گوید: كه در «كشف الغمه» از بعضی مخالفان بیست و سیم ماه رمضان روایت كرده اند، و به اتفاق ولادت آن جناب در سر من رآی واقع شد.

و در «جنات الخلود» گوید: یوم ولادت آن حضرت جمعه، و به قولی اصح شب جمعه بود، به قولی سیزدهم شعبان، و به قولی چهاردهم آن، و به قولی اصح سنه خمس و خمسین و مأتین در آخر خلافت المهتدی بالله.

در سیزدهم «بحار» بعد از نقل حسین بن حمدان كه گفته:

«و كانت لیلة الجمعة لثلاث خلون من شعبان سنة سبع و خمسین و مأتین».

أقول: و قال الشهید رحمه الله فی «الدروس» ولد علیه السلام بسر من رآی یوم الجمعة لیلا خامس عشر شعبان سنة خمس و خمسین و مأتین و امه صیقل، و قیل نرجس، و قیل مردم بنت زید العلویة.

اقول: و عین الشیخ فی «المصباح» و السید بن طاوس فی كتاب «الأقبال» و سائر مؤلفی كتب



[ صفحه 797]



الدعوات ولادته فی النصف من شعبان.

و قال فی «الفصول المهمة»: «ولد علیه السلام بسر من رآی لیلة النصف من شعبان سنة خمس و خمسین و مأتین».

بعد گوید: كه از خط شهید رحمه الله از حضرت صادق علیه السلام منقول است كه هیچ مولود در شب ولادت قائم علیه السلام متولد نمی شود مگر اینكه مؤمن می شود، و اگر در دار شرك متولد شود خداوند او را به سوی ایمان نقل فرماید به بركت امام علیه السلام.

و در «كفایة الموحدین» گوید: كه تاریخ تولد آن حضرت در سنه ی دویست و پنجاه و پنج، و در بعضی از اخبار دویست و پنجاه شش است، و بعضی گفته اند كه تاریخ تولد او لفظ نور است كه دویست و پنجاه شش باشد، و در شهر تولد و یوم تولد این بزرگوار نیز اختلافی هست، ولی مشهور آن است كه در نیمه ماه مبارك شعبان بود كه آن نور الهی عالم را به نور خود منور و مزین فرمود.

واعظ طهرانی در «روح و ریحان» گوید:



و مولد المهدی فی شعبان

ست و خمسین و مأتان



فی سر من رآی بدار العسكر

وئر حبس الأم بقول الأكثر



علامه ی نوری در «نجم الثاقب» گوید: كه شیخ ثقة جلیل ابومحمد فضل بن شاذان كه بعد از ولادت حضرت حجت علیه السلام و پیش از وفات حضرت عسكری علیه السلام وفات كرده در كتاب «غیبت» خود ذكر كرده و گفت: حدیث كرد مرا محمد بن علی بن حمزة بن حسن ابن عبیدالله بن عباس بن امیرالمؤمنین علیه السلام گفت شنیدم از حضرت امام حسن عسكری كه می گفت متولد شد ولی خدا، و حجت خدا بر بندگان خدا، و خلیفه ی من بعد از من ختنه كرده، در شب نیمه ی ماه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج نزد [یك] طلوع فجر، و اول كسی كه او را شست رضوان خازن بهشت بود با جمعی از ملائكه مقربین كه او را به آب كوثر سلسبیل بشستند، بعد از آن شست او را عمه من حكیمه خاتون دختر امام محمد بن علی الرضا علیه السلام.

پس از محمد بن علی كه راوی حدیث است پرسیدند از مادر صاحب الأمر علیه السلام؟ گفت: مادرش ملیكه بود كه او را در بعضی از روزها سوسن، و در بعضی از ایام ریحانه، و صیقل و نرجس نیز از نامهای او بود.

و از این خبر و چه اختلاف در اسم آن معظمه معلوم می شود، و اینكه به هر پنج اسم نامیده می شد.



[ صفحه 798]



مرحوم حاج حسینعلی خان نوری متخلص به وفا در تولد آن حضرت گوید:



قائم آل نبی، خاتمه ی فیض حق

فخر زمان و زمین مایه ی هر افتخار



مژده كه از رخ گرفت شاهد غیبی نقاب

شد متولد زمام مظهر پروردگار



حجت ثانی عشر مهدی والاگهر

نایب خیر البشر از پی هفت و چهار



علت غائی خلق، ملجاء خلق دو كون

مخزن اسرار حق، مؤتمن و مستشار



تا كه در این روز نیك زد قدم اندر جهان

باز پی مصلحت شد چو خور اندر غبار



گرچه زما غایب است خود مددش حاضر است

ملك ازو برقرار، دهر از او استوار



بلكه بود فیض جو مهر منور ازو

بلكه بود فیض بخش او به همه هفت و چار



بار خدا بگیر ابر حجابش ز چهر

تا بنماید به خلق طلعت خورشیدوار



تا بدهد خاك كفر در كف باد فنا

تا ببرد آب شرك همچو كه طوفان غبار



تا كند از خون ظلم دشت چو دریای ژرف

تا كند از جسم جور تل و دمن كوهسار



تا بنماید به خلق منزلت مصطفی

تا بگشاید به دار كالبد یار غار



تا بفرازد بد هر رایت دین بنی

تا بستاند ز خصم مملكت مستعار



تا ز حضورش شود دهر بهشت برین

تا ز قدومش شود روی زمین لاله زار



[ صفحه 799]



و له ایضا در تولد حضرت حجت عجل الله فرجه گوید:



آن غایب از نظر كه در آفاق شرق و غرب

حاضر به كارسازی هر زار و مضطر است



آن غائب از نظر كه ز فیض وجود او

نه آسمان به گردش و این هفت اختر است



آن حجت خدای كه امروز ز امر حق

امرش به كائنات چو امر پیمبر است



امروز از تولد او خاك و آب را

نازی به خاك جنت و بر آب كوثر است



امروز از تولد او از زمین بلند

خرگاه افتخار بر این چرخ اخضر است



آمد برون ز پرده نگاری كه طره اش

زنجیر حلق مرد و زن هفت كشور است



وجه اللهیت و مظهر الطاف و قهر حق

بل خود خدای را به همه وصف مظهر است



از دیده غایب است و بدلهای دوستان

لیكن چو نور در بصر و عقل در سر است



غایب ز چشم و فیض رسان بر روان و عقل

از پشت ابر چون به زمین چشمه ی خور است



جز ختم انبیا است مقدم بر انبیا

گر چه بعهد دعوت از ایشان مؤخر است



یا رب بكرد كاری خود ماه طلعتش

بنما كه دهر بی مه رویش مكدر است



در انتظار مقدم او چشم روزگار

چون گوش روزه دار بر الله اكبر است



در «بدایع الانوار» گوید: ولادت حضرت حجت صلی الله علیه و آله در روز جمعه پانزدهم شعبان سال دویست و پنجاه و پنجم هجرت در سر من رآی واقع گردید، القاب مباركش هادی، و خاتم، و قائم، و منتظر، و صاحب الزمان، و مهدی، و كنیه اش ابوالقاسم، و مادرش نرجس دختر یعوشا پسر پادشاه روم، و از نسل شمعون وصی عیسی علیه السلام، و چون پدر بزرگوارش شهید شد خلیفه عباسی در جستجو آمد كه آن سرور را بیابد و شهید نماید، آن حضرت غیبت صغرا فرمود، و اشخاصی كه بودند خدمتش می رسیدند و عرایض شیعیان را برده و جواب می آوردند، وكیل اول عثمان بن سعید بود، بعد از فوت وی محمد بن عثمان شد، بعد از آن حسین بن روح وكیل بود، پس از رحلت او شیخ ابوالحسن علی بن محمد السمری است، و چون عمر او نیز به آخر رسید توقیعی از حضرت به وی آمد كه تو در این شش روز وفات خواهی كرد، و پس از او كسی وكیل نمی باشد، و غیبت كبری فرمود، و وفات علی بن محمد السمری در سال سیصد و بیست نه بود.

در «بستان السیاحه» گوید: در سردابه ای كه آن حضرت و پدرانش از شر أشرار [1] در آنجا



[ صفحه 800]



مختفی بوده و به عبادت مشغول می شدند در سنه ی دویست و شصت و پنج از نظرها غایب گردید، در وقت وفات پدر خود پنج ساله بود، خداوند آن شكوفه ی چمن ولایت را در طفولیت مانند حضرت عیسی و حضرت یحیی علیهماالسلام دارای حكمت و رسالت فرموده به امامت رسانید، و جمیع فرق امت نبوی اتفاق دارند كه ظهور مهدی به وقوع خواهد انجامید، بعضی در وجود مهدی اختلاف كرده اند، لكن قریب هزار حدیث از خاصه و یكصد و پنجاه شش حدیث از عامه نقل است كه حضرت حجت صاحب الزمان صلی الله علیه و آله همان محمد بن حسن عسكری علیه السلام است، و آن جناب را فرقه ی امامیه دو غیبت ثابت كرده اند یكی غیبت صغری، و آن از زمان ولادت است تا زمان انقطاع سفارت، دوم غیبت طولی و آن از زمان انقطاع سفارت است تا وقتی كه اراده ی ازلی تعلق گیرد به ظهور آن حضرت، آن وقت ظاهر بود عالم را پر از عدل خواهد كرد.

مؤلف گوید: كثرت عمر آن حضرت ممتنع عقلی نباشد، و معجزات بسیار بعد از یاس از تمامی ائمه علیه السلام از سرداب مبارك كه پناه به آن حضرت برده اند وقوع یافته، عجب است از اشخاصی كه قائلند بر اینكه خضر و الیاس و ادریس و شیطان و دجال در حیات اند، و حیات صاحب الزمان را منكرند، و حال آنكه آن حضرت افضل است از ایشان، و صاحب نبوت مطلقه، و ولایت كلیه، و مظهر اسم خفی است.

عجب تر آنكه بعضی قائلند در ملك هندوستان برهمنان و جوكیان به سبب حبس نفس و و قلت اكل ریاضت كشیده چند هزار سال عمر كرده و می كنند، با وجود این منكر وجود آن حضرت اند، انكار وجود و حیات آن حضرت در حقیقت انكار باری تعالی است، مگر نمی بینید كه كیمیاگر از اجزاء متفرقه اكسیری ساخته بر نقره یا بر فلزی دیگر طرح می كند او را طلای احمر می سازد، و حال آنكه سایر فلزات در اندك زمان پوسیده و نابود خواهد شد، طلا بر عكس آن چند هزار سال بر یك منوال بوده ضایع و نابود نخواهد شد، پس اگر ولی خدا مانند آن كیمیاگر از اكسیر التفات خویش بدن خود را همرنگ روح گرداند باقی و دائم سازد بعید نخواهد بود، چنانكه شیخ طریحی در «مجمع البحرین» گوید:

«اعلم أن الخلف الحجة موجود، و أنه حی یرزق كجماعة طالت أعمار هم كالخضر و الالیاس، و فی التوراة أن ذاالقرنین عاش ثلاث ألف سنة، و المسلمون یقولون ألفا و خمسمائة، و قال محمد بن اسحاق عاش عوج بن عناق ثلاثة الف سنة و ستمائة سنة، ولد فی حجر آدم و عناق امة، و قتله موسی ابن عمران و أبوه سیحان، و عاش ضحاك ألف سنة، و كذلك طهمورث، و أما من الأنبیاء



[ صفحه 801]



فخلق كثیر بلغوا الألف و زادوا علیها كآدم و نوح و شیث و نحوهم، و عاش قینان تسعمائة سنة، و عاش مهلائیل ثمان مائة، و عاش نفیل بن عبدالله سبعمائة سنة، و عاش سطیح الكاهن و اسمه ربیعة بن عمرو ستمائة سنة، و عاش عامر بن الضرب خمسمائة و كان حاكم العرب، و كذا تیم الله بن ثعلبة، و كذا سام بن نوح، و عاش الحرث بن مضاض الجرهمی أربعمائة سنة و كذا أرفخشد، و عاش قنس بن ساعدة ثلثمائة و ثمانین سنة، و عاش كعب الدوسی ثلثمائة و تسعین سنة، و عاش سلمان الفارسی مأتین و خمسین سنة، و قیل ثلثمائة، فی خلق یطول ذكرهم».

بدان كه: آنان كه منكر وجود آن حضرت اند از كوردلی ایشان است، و الا چه جای انكار است، اندك شعوری داشته باشد گوش بلا طائلات طراران نخواهد داد، علمای امامیه و محققان ملت احمدیه می فرمایند كه امام زمان و قطب دوران، و اولوالامر، و خلیفه ی اعظم، و غوث عالم، عبارت از محمد بن الحسن العسكری علیه السلام است، كه در سر من رآی در سرداب تحت الأرض مظهر اسم خفی گردید، و غیبت اختیار كرد، و باطنا فیضش به عالم می رسد، و آخر ظهور خواهند فرمود.

شعر:



ای پادشه خوبان

داد از غم تنهائی



جان بی تو به لب آمد

وقت است كه باز آئی



مؤلف فقیر اوقاتی كه در مشهد مقدس رضوی مشغول تحریر این مجموعه بود جناب قدوة المحققین مولانا شیخ محمد واعظ ابن الحاج ملا عبدالجبار خمسی خلخالی این اشعار را كه از نتایج افكارش بود در بنده منزل فرمودند به تحریر پیوست.

استغاثه و استدعای ظهور:



ای ولی مطلق، ای پور حسن

جلوه ی بنما و كوته كن سخن



تا به كی این اختلاف كفر و دین

چند گوید او چنان این چنین



آشتی ده بین گرگ میش را

آشنا كن منعم و درویش را



ای تو كشتیبان به این بحر ظلم

زورقی بفرست فارغ كن دلم



وارهان ای ناخدا بهر خدا

این غریق بحر را از یك ندا



ای امام حی ای نور منیر

من یكی درمانده ام دستم بگیر



[ صفحه 802]



ای شبان گوسفندان شعیب

گرگها باشد درین صحرای غیب



این بز لنگت شده دور از گله

در كف گرگ افتد و ماند یله



ای شبان مهربان رحمی به من

از كرم بخشی نجات ای مؤتمن



تا نگوید آن عدوی بدسیر

آن امام غیب را نبود اثر



یك نظر بر این دل دیوانه كن

روشن از نور رخت این خانه كن



تا یكی نالم من از هجران تو

جلوه ای تا جان كنم قربان تو



مؤلف گوید: چنان كه سابقا معروض گردید كه امام غایب فیوض و نفع و بركاتش به خلق می رسد، و اگر شبهه ی عامی در میان خلق بهم رسد ایشان را هدایت می نماید به نحوی كه او را نشناسند، چنان كه میرزا محمد تنكابنی در «قصص العلماء» در احوالات شیخ مفید علیه الرحمه نقل كرده كه گویند: كسی از دهات به خدمت شیخ رسید و سئوال كرد كه زنی حامله ی فوت شده و حملش زنده است آیا باید شكم ضعیفه را شكافت و طفل را بیرون آورد، یا اینكه با آن حمل او را دفن كنیم؟

شیخ مفید فرمود: با همان حمل او را دفن كنید!

آن مرد برگشت در اثنآء راه دید كه سواری از پشت سر می تازد و می آید، چون به نزدیك رسید گفت ای مرد شیخ مفید فرمود كه شكم آن ضعیفه را شق كنید و طفل را بیرون آورید و ضعیفه را دفن كنید! آن مرد چنین كرد بعد از چندی ماجرا را برای شیخ نقل كردند شیخ فرمود كه من كسی را نفرستاده ام و معلوم است كه آن كس حضرت صاحب الزمان بوده است الحال كه در احكام خبط و خطا می نمائیم همان بهتر كه دیگر فتوی نگوئیم پس در خانه بربست و بیرون نیامد، ناگاه از حضرت صاحب الزمان توقیعی بیرون آمد به سوی شیخ كه بر شماست اینكه فتوی بگوئید، و بر ماست اینكه تسدید و نصرت كنیم شما را و نگذاریم كه در خطا واقع شوید، پس بار دیگر به مسند فتوی نشست، و گوید باید دانست كه توقیع در ایام غیبت بیرون نیامده مگر برای شیخ مفید رحمه الله.

و شیخ اسدالله كاظمینی در كتاب «مقابیس» گوید: كه اجماع علمای امامیه است كه برای شیخ مفید توقیعات بیرون آمد از امام زمان به خط مبارك آن حضرت.

مؤلف گوید: این در غیبت كبری بود، ولی در غیبت صغری توقیعات كثیره از آن جناب به نواب بیرون آمده، از آن جمله زیارتی است كه مجلسی علیه الرحمة در «تحفة الزایر» گوید این بنده می خواهد در این مقام چند سلام از آن زیارت از برای محزون كردن دوستانش،



[ صفحه 803]



و گریانیدن محبانش عرض كند، حضرت حجت علیه السلام می فرماید:

«السلام علی من طهره الجلیل، السلام علی من افتخر به جبرئیل، السلام علی من ناغاه فی المهد میكائیل».

سلام باد بر كسی كه خداوند جلیل او را پاك و منزه و طیب و طاهر گردانیده، و جبرئیل با او فخر كرده، و میكائیل در مهد با وی مصاحب شده و تكلم نموده.

«السلام علی من نكثت ذمته، السلام علی من هتكت حرمته، السلام علی من اریق باظلم دمه».

سلام بر كسی باد كه بیعت او را شكستند، و حرمت او را هتك نمودند، و خون او را به ظلم ریختند.

«السلام علی المغسل بدم الجراح، السلام علی المجرع بكأس الرماح، السلام علی المضام المستباح».

سلام بر كسی باد كه به خون زخمهای خود او را غسل دادند، و با كاسه های نیزه ها او را آب دادند، و بر او ظلم كرده خونش را مباح نمودند.

و شیخ طوسی رحمه الله در كتاب «غیبت» گوید: كه محمد بن عثمان در غیبت صغری تقریبا پنجاه سال دخیل امر وكالت بود كه او گفت:

«والله ان صاحب هذا الأمر لیحضر الموسم كل سنة، یری الناس و یعرفهم، و یرونه و لا یعرفونه».

به خدا سوگند به درستی كه صاحب این امر هر سال به موسم حج حاضر می شود، و خلایق را می بیند و ایشان را می شناسد، و ایشان هم او را می بینند ولی نمی شناسند.

و از عبدالله بن جعفر حمیری روایت كرده كه از محمد بن عثمان پرسیدم كه آیا صاحب این امر را دیده؟

گفت: آری، و آخر عهدی به عند بیت الله الحرام و هو یقول: اللهم أنجز لی ما وعدتنی. و آخر دیدن من او را در نزد بیت الله الحرام بود در حالتی كه می گفت پروردگار آنچه به من وعده كرده ای به عمل بیار.

محمد بن عثمان گوید: كه آن حضرت را در باب مستجار دیدم كه از استار كعبه گرفته می گفت: «اللهم انتقتم بی من اعدائك»، خدایا با من انتقام بكش از دشمنان خود.

مؤلف گوید: قربان آن دل پر درد، و قلب محزونت گردم ای حجت خدا، خداوند با تو



[ صفحه 804]



انتقام خواهد كشید از دشمنان خود، و قاتلان ظالمان آباء و اجداد خود، چنانكه در دعای ندبه بعد از ذكر پاره ای از اوصاف و مناقب آن حضرت می فرماید:

«أین الطالب بدم المقتول بكربلاء، أین المنصور علی من اعتدی علیه و افتری».

در این مقام چند بیت بحرالعلوم علیه الرحمه به نظرم آمد كه گفته است:



فدیتك یابن العسكری الی متی

عنانی العنا من كل ذی ترة رذل



فقم یا ولی الله و أنهض بعزمة

من الله منصورا علی كل مستعل



لئن ضن بالنصر المؤزر معشر

فانی معد النصر من عالم الظل



ولائی دلیلی و المهیمن شاهدی

و عملك بی حسبی من القول و الفعل



فدونك نصری باللسان طلیعة

لنصری اذا طالعت نورك یشغل



أتت من عبید مت اسما و نسبة

له منك حبل غیر منقطع الوصل



علیك سلام الله مبلغ حمله

و یا لك من فضل علی كل ذی فضل



«اللهم عجل فرجه، و قرب ظهوره، و سهل مخرجه، بحق محمد و آل محمد».

علامه ی مجلسی رحمه الله در سیزدهم «بحار» از حسین بن حمدان روایت كرده كه حكیمه خاتون دختر حضرت جواد علیه السلام فرمود كه وقتی كه مهدی علیه السلام ولادت یافت، أبومحمد علیه السلام زبان خود را در دهان مباركش گذاشت، و فرمود تكلم كن ای فرزند من، پس فرمود:

أشهد أن لا اله الا الله، و صلوات بر محمد و أمیرالمؤمنین و ائمة علیهم السلام فرستاد، تا به پدر بزرگوارش رسید، آنگاه این آیه را تلاوت كرد:

(بسم الله الرحمن الرحیم، و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین و نمكن لهم فی الأرض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا یحذرون) [2] .

بعد حضرت فرمود: بخوان ای فرزند از آنچه خداوند بر پیغمبران و رسولان خود نازل فرموده، پس ابتدا كرد به صحف آدم علیه السلام، و او را به زبان سریانی خواند، و كتاب ادریس، و كتاب نوح، و كتاب هود، و كتاب صالح، و صحف ابراهیم، و تورات موسی، و زبور داود، و انجیل عیسی، و فرقان جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله را خواند.

«ثم قص قصص الأنبیاء و المرسلین الی عهده».



[ صفحه 805]



آنگاه قصه های پیغمبران و مرسلین را تا عهد خود نقل فرمود، در كمال فصاحت و بلاغت.

مرحوم علامه نوری در كتاب «نجم الثاقب» گوید: كه در یكی از زیارات جامعه است در سلام بر آن حضرت:

«السلام علی الأمام الغائب عن الأبصار، الحاضر فی الأمصار، و الموجود فی الأفكار، بقیة الأخیار، وارث ذی الفقار المنتظر، و الحسام الذكر، و الشمس الطالعة، و السماء الظلیلة، و الأرض البسیطة، نور الأنوار الذی تشرق به الأرض عما قلیل، بدر التمام، و حجة الله علی الأنام، برج البروج، و الیوم الموعود، و شاهد و مشهود».

مولانا سید صادق فحام در ندبه حضرت حجت علیه السلام گوید:



فمتی ظهور القائم المهدی من

آل الرسول بقیة الأجواد



أمنفس الكربات دعوة راسف

مما دهاه بأعظم الأقیاد



عجل فان الدین أصبح روضة

كرب النزیل و غمة المرتاد



و أغبر جانبه و أقلع من

سیل الغمام مراوح و مغادی



فمتی نری البشری بیومك أقبلت

و اقیم فی افق السماء منادی



ظهر الامام الاحمدی ابن الأمام

العسكری ابن الأمام الهادی



فاعطف علی الاسلام منك بعودة

اذ انت اكرم عاطف عواد



صلی علیك الله یابن المصطفی

ما سار ركب أو ترنم حادی



شباب شوشتری گوید:



قائم آل محمد ای كه اندر قرب عقل

ذات تو با ذات در یك مقام آمد مقیم



مظهر مطلق، فروغ حق، نظام ما سبق

شخص كامل، نفس اعظم، ایة الله العظیم



ماه یثرب، شاه بطحا، كعبه ی دین، ركن شرع

منبع زمزم، صفای حجر، ابواب حریم



شد رواج آندم كه زد بر نام تو ضراب شرع

سكه تفسیر «بسم الله الرحمن الرحیم»



با جلالت كس مسلم نیست جز ختم رسل

با حدوث كس مقدم جز حی قدیم



پادشاها، داد خواها، دین پناها العجل!

تا بداری جان مؤمن شاد شرك را الیم



بیخ عدل افكن بیفكن كیفر از كافر بگیر

تیغ دشمن كش بكش بنمای خصمی با خصیم



نقد دار الشوكه حق را ازین به كن رواج

ضرب دار النصره ی دین را ازین به كن صمیم



[ صفحه 806]




[1] سرداب غيبت در حقيقت محل عبادت خانه حضرت هادي و عسكري عليهماالسلام بوده است.

[2] القصص: 5.